![](http://gglares.com/wp-content/uploads/2009/07/thinking-cartoon-300x222.jpg)
مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض لاستیک بپردازد
هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد
مرد حیران مانده بود که چکار کند. تصمیم گرفت که ماشینش را همانجارها کند و برای خرید مهره چرخ برود
در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:
از ٣ چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی
آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند
پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.
هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: «خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی.
پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟
دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانه ام. ولی احمق که نیستم!
نظرات شما عزیزان:
afsane ![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت11:15---9 مهر 1390
Salam doste aziz webet qshange be manam sar bezan nazaryadet nare montazere hozre garmet hastam qorbanet afsane age dos dashti bia hamdigaro link konim l3ye ta hi
غزال ![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت17:52---6 مهر 1390
سلام
ممنون از لطفت، باید بگم من هدفم پزشکی نیست یکی از علایقم هست ولی نه اصلیش تو زندگیم
واسه ی شغلم چیزهای دیگه ای می خوام و هدف های بزرگتری دارم...(اگه بشه)
راستی ممنون بابت توجهت به قالب شاید باورت نشه فقط تو فهمیدی که عوض شده